overدیکشنری انگلیسی به فارسیبر فراز، در بالا، مافوق، رویی، فوقانی، بالایی، بیرونی، روی، بالای، در سرتاسر، بالای سر، متجاوز از، ان طرف، بسوی دیگر
riseدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا آمدن، صعود، طلوع، ترقی، قیام، فراز، ترقی خیز، سر بالایی، پیشرفت، بالا رفتن، برخاستن، بلند شدن، خاستن، برامدن، طالع شدن، ترقی کردن، از خواب برخاستن، طغیان ک
upدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا، بالا رفتن، برخاستن، ترقی کردن، بالا بردن یا ترقی دادن، جلو، در حال کار، روی، بالای، بر فراز، در بلندی