thickerدیکشنری انگلیسی به فارسیضخیم تر، ضخیم، غلیظ، کلفت، انبوه، ستبر، سفت، زیاد، تیره، چاق، پر پشت، گرفته، صخیم، ابری، چاق و چله، گل الود
thickensدیکشنری انگلیسی به فارسیضخیم شدن، غلیظ شدن، کلفت تر شدن، غلیظ کردن، ضخیم کردن، سفت کردن، کلفت کردن، ستبر کردن، پرپشت کردن
thickenدیکشنری انگلیسی به فارسیضخیم شدن، غلیظ شدن، کلفت تر شدن، غلیظ کردن، ضخیم کردن، سفت کردن، کلفت کردن، ستبر کردن، پرپشت کردن