فاسددیکشنری فارسی به انگلیسیbad, corrupt, decadent, filthy, flyblown, immoral, perverse, putrid, rancid, rotten, spoilage, unsound
endophagousدیکشنری انگلیسی به فارسیناپایدار، درون خوار، تغذیه کننده از روی، تغذیه کننده از مواد فاسد زیرزمینی
founderedدیکشنری انگلیسی به فارسیفاسد شده، از پا افتادن، لنگ شدن، فرو ریختن، خیط و پیت شدن، خیط و پیت کردن، سر خوردن، فرو رفتن، فرو نشستن
disfeaturedدیکشنری انگلیسی به فارسیفاسد شده، از شکل انداختن، محو کردن، صفات ممتازه چیزی را از بین بردن