indenturesدیکشنری انگلیسی به فارسیهندوستان، قرارداد، سند دو نسخهای، دوتاسازی، سیاهه رسمی زدندانهگذاری، عهد نامه، کنترات، با سند مقید کردن، بشاگردی گرفتن، با سند مقید شدن، شیار دار کردن، دندانه د