عجولانهدیکشنری فارسی به انگلیسیpell-mell, hasty, hurried, hurriedly, precipitate, precipitately, rash, rashly, summarily, summary, thoughtless, whirlwind
plumbدیکشنری انگلیسی به فارسیولنتاین، ژرف پیما، شاقول عمودی، گلوله سربی، عمود بودن، با شاقول ازمودن، لوله کشی کردن، ژرف یابی کردن، عمق پیمودن، عمودیقرار دادن، شاقولی افتادن، با سرب مهر و مو
deforcedدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش یافته است، تصرف عدوانی کردن، غصب کردن، تصرف غاصبانه کردن، بزور مالی را از مالک گرفتن
deforcingدیکشنری انگلیسی به فارسیتسریع کننده، تصرف عدوانی کردن، غصب کردن، تصرف غاصبانه کردن، بزور مالی را از مالک گرفتن