علمدیکشنری فارسی به انگلیسیbanner, ensign, erudition, flag, ics _, learning, letters, pennon, scholarship, science, standard, streamer
apotheosizedدیکشنری انگلیسی به فارسیapotheosized، تکریم اغراق امیز نمودن، بدرجهء خدایی پرستیدن، علم کردن
apotheosizeدیکشنری انگلیسی به فارسیapotheosize، تکریم اغراق امیز نمودن، بدرجهء خدایی پرستیدن، علم کردن
apotheosizingدیکشنری انگلیسی به فارسیapotheosizing، تکریم اغراق امیز نمودن، بدرجهء خدایی پرستیدن، علم کردن
accountedدیکشنری انگلیسی به فارسیحساب شده، حساب کردن، شمردن، محاسبه نمودن، حساب پس دادن، دانستن، مسئول بودن، ذکر علت کردن، دلیل موجه اقامه کردن، تخمین زدن، نقل کردن
accountدیکشنری انگلیسی به فارسیحساب، گزارش، شرح، صورت حساب، خبر، حکایت، سبب، بیان علت، داستان، پا، حساب کردن، شمردن، محاسبه نمودن، حساب پس دادن، دانستن، مسئول بودن، ذکر علت کردن، دلیل موجه اق