عقلدیکشنری فارسی به انگلیسیheadpiece, intellect, mind, reason, sagacity, sense, sobriety, sophy _, understanding, wisdom, wit
poopدیکشنری انگلیسی به فارسیکلوچه، کشتیدم، صدای قلپ، صدای کوتاه، قسمت بلند عقب کشتی، ادم احمق، قورت دادن، تفنگ در کردن، صدای بوق ایجاد کردن، گوزیدن، باعقب کشتی تصادم کردن، از نفس افتادن، ت