عقبدیکشنری فارسی به انگلیسیaback, after, back, behindhand, backside, fro, hind, overdue, rear, stern, tail
retreatدیکشنری انگلیسی به فارسیعقب نشینی، انزوا، کناره گیری، گوشه عزلت، عقب نشستن، عقب رفتن، عقب نشینی کردن
retreatsدیکشنری انگلیسی به فارسیعقب نشینی می کند، عقب نشینی، انزوا، کناره گیری، گوشه عزلت، عقب نشستن، عقب رفتن، عقب نشینی کردن
withdrewدیکشنری انگلیسی به فارسیعقب نشینی کرد، عقب کشیدن، کنار کشیدن، عقب نشستن، صرف نظر کردن، عقب زدن، باز گرفتن، با تعظیم خارج شدن، بازگیری کردن