blemishingدیکشنری انگلیسی به فارسیلکه دار کردن، خسارت وارد کردن، خوار کردن، اسیب زدن، افترا زدن، عیب دار کردن، بد نام کردن
crippleدیکشنری انگلیسی به فارسیفلج کردن، لنگ، چلاق، زمین گیر، عاجز، لنگ کردن، خمیدن، عیب دار کردن، چلا ق کردن، معیوب