use upدیکشنری انگلیسی به فارسیاستفاده کنید، مصرف کردن، تحلیل بردن، مورد استفاده قرارگرفتن، از نفس افتادن
practiceدیکشنری انگلیسی به فارسیتمرین، عمل، ممارست، عادت، عرف، ورزش، تکرار، مشق، برزش، عمل کردن، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن
exercisedدیکشنری انگلیسی به فارسیتمرین کرد، تمرین کردن، تمرین دادن، عمل کردن، استعمال کردن، بکار انداختن
actionدیکشنری انگلیسی به فارسیعمل، اقدام، کنش، بازی، حرکت، رفتار، فعل، نبرد، جنبش، کار، کردار، تاثیر، تعقیب، اشاره، گزارش، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعو