marketدیکشنری انگلیسی به فارسیبازار، مرکز تجارت، محل داد وستد، به بازار عرضه کردن، فروختن، در بازار داد و ستد کردن، در معرض فروش قرار دادن
glutدیکشنری انگلیسی به فارسیخسته کننده، اشباع، عرضه بیش از تقاضا، پری، زیادی خون، پر خوری، پر کردن، اشباع کردن، اشباء کردن، پر خوردن، سیر کردن، با حرص و ولع خوردن
marketsدیکشنری انگلیسی به فارسیبازارها، بازار، مرکز تجارت، محل داد وستد، به بازار عرضه کردن، فروختن، در بازار داد و ستد کردن، در معرض فروش قرار دادن