messesدیکشنری انگلیسی به فارسیmesses، یک ظرف غذا، یک خوراک، هم غذایی، طعام، سالن غذا خوری سرباز خانه، خوراندن، شلوغ کاری کردن، الوده کردن، اشفته کردن، خوراک دادن
transfusedدیکشنری انگلیسی به فارسیانتقال یافته است، رسوخ یافتن در، تزریق کردن در، از یک ظرف بظرف دیگر ریختن، چیزی را نقل وانتقال دادن
transfuseدیکشنری انگلیسی به فارسیانتقال دادن، رسوخ یافتن در، تزریق کردن در، از یک ظرف بظرف دیگر ریختن، چیزی را نقل وانتقال دادن
transfusingدیکشنری انگلیسی به فارسیانتقال دادن، رسوخ یافتن در، تزریق کردن در، از یک ظرف بظرف دیگر ریختن، چیزی را نقل وانتقال دادن
transfusesدیکشنری انگلیسی به فارسیانتقال می دهد، رسوخ یافتن در، تزریق کردن در، از یک ظرف بظرف دیگر ریختن، چیزی را نقل وانتقال دادن