بی طرفانهدیکشنری فارسی به انگلیسیfair, disinterestedly, evenhanded, judicial, neutral, objective, unbiased, unbiassed
stormingدیکشنری انگلیسی به فارسیطوفان، موجدار بودن، متلاطم شدن، موج زدن، توفانی شدن، با حمله گرفتن، یورش اوردن