palatableدیکشنری انگلیسی به فارسیدوست داشتنی، خوش طعم، دلپذیر، مطبوع به ذائقه، خوشگوار، خوش مزه، لذیذ
smackدیکشنری انگلیسی به فارسیچرت زدن، ماچ، ضربت، صدای سیلی یا شلاق، مزه، طعم، چشیدن مختصر، با صدا غذا خوردن، دوست داشتن، ماچ صدادارکردن، مزه مخصوصی داشتن، کف دستی زدن، کتک زدن، کاملا، یک را