put-uponدیکشنری انگلیسی به فارسیقرار دادن بر، تحمیل کردن بر، استفاده کردن از، سود بردن از، طعمه قرار دادن
preyدیکشنری انگلیسی به فارسیطعمه، شکار، قربانی، صید، دستخوش، نخجیر، صید کردن، دستخوش ساختن، طعمه کردن
flurriesدیکشنری انگلیسی به فارسیطعمه ها، تپش، سراسیمگی، طوفان ناگهانی، باریدن ناگهانی، باد ناگهانی، عصبانی کردن، اشفتن