foodدیکشنری انگلیسی به فارسیغذا، خوراکی، خوراک، طعام، خواربار، خوردنی، اغذیه، توشه، طعمه، خورد، خورش، قوت، اذوقه، خوان
foodsدیکشنری انگلیسی به فارسیخوراکی ها، غذا، خوراکی، خوراک، طعام، خواربار، خوردنی، اغذیه، توشه، طعمه، خورد، خورش، قوت، اذوقه، خوان