garbدیکشنری انگلیسی به فارسیلباس پوشیدن، لباس، کسوت، پوشاک ویژه، طرز، جامه پوشانیدن به، لباس پوشانیدن
hedgedدیکشنری انگلیسی به فارسیپوشش داده شده، پرچین ساختن، خاربست درست کردن، احاطه کردن، طفره زدن، از زیر در رفتن
lineدیکشنری انگلیسی به فارسیخط، ردیف، سطر، مسیر، رده، سیم، رشته، طرح، ریسمان، بند، دهنه، رسن، جاده، لجام، مسیر کهباخط کشی مشخص میشود، خط کشیدن، خط انداختن در، خط دار کردن، اراستن، تراز کرد
linesدیکشنری انگلیسی به فارسیخطوط، خط، ردیف، سطر، مسیر، رده، سیم، رشته، طرح، ریسمان، بند، دهنه، رسن، جاده، لجام، مسیر کهباخط کشی مشخص میشود، خط کشیدن، خط انداختن در، خط دار کردن، اراستن، تر