طاقتدیکشنری فارسی به انگلیسیbearing, endurance, grit, grittiness, stamina, staying power, tolerance, toleration, toughness
طاقت فرسادیکشنری فارسی به انگلیسیarduous, drastic, excruciating, grueling, gruelling, hard, killing, onerous, oppressive, rough, strenuous, terrible, trying, unbearable, weighty
endureدیکشنری انگلیسی به فارسیتحمل کن، تحمل کردن، بردباری کردن، طاقت چیزی راداشتن، تاب چیزی را اوردن، متحمل شدن
toleratesدیکشنری انگلیسی به فارسیتحمل می کند، تحمل کردن، مدارا کردن، برخورد هموار کردن، تاب اوردن، طاقت داشتن
tolerateدیکشنری انگلیسی به فارسیتحمل كردن، تحمل کردن، مدارا کردن، برخورد هموار کردن، تاب اوردن، طاقت داشتن
enduresدیکشنری انگلیسی به فارسیتحمل می کند، تحمل کردن، بردباری کردن، طاقت چیزی راداشتن، تاب چیزی را اوردن، متحمل شدن
gutsدیکشنری انگلیسی به فارسیدل و روده، روده، شکم، زه، تنگه، شکنبه، احشاء، شکمگندگی، جرات، بنیه، نیرو، طاقت، روده در اوردن از، حریصانه خوردن