mintsدیکشنری انگلیسی به فارسیقنادی، نعناع، ضرابخانه، ضرب سکه، شیرینی معطر با نعناع، سکه زدن، اختراع کردن، جعل کردن، ضرب کردن
strikesدیکشنری انگلیسی به فارسیاعتصاب، ضربه، ضربت، برخورد، اصابت، ضرب، ضربه زدن، زدن، خوردن، اعتصاب کردن، خطور کردن، ضرب زدن، ضربت زدن، خوردن به، بخاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن
strikeدیکشنری انگلیسی به فارسیضربه، اعتصاب، ضربت، برخورد، اصابت، ضرب، ضربه زدن، زدن، خوردن، اعتصاب کردن، خطور کردن، ضرب زدن، ضربت زدن، خوردن به، بخاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن