ضامندیکشنری فارسی به انگلیسیbail, bailsman, bondsman, guarantee, guarantor, ratchet, sponsor, surety, tripper, voucher
thickensدیکشنری انگلیسی به فارسیضخیم شدن، غلیظ شدن، کلفت تر شدن، غلیظ کردن، ضخیم کردن، سفت کردن، کلفت کردن، ستبر کردن، پرپشت کردن