ranksدیکشنری انگلیسی به فارسیصفوف، رتبه، مقام، صف، ردیف، ترتیب، سلسله، رشته، پایه، نظم، قطار، شان، شکل، رتبه بندی کردن، اراستن، درجه دادن، دسته بندی کردن
processionدیکشنری انگلیسی به فارسیصفوف، حرکت دسته جمعی، ترقی تصاعدی، ترقی، دسته راه انداختن، در صفوف منظم پیش رفتن