صدمهدیکشنری فارسی به انگلیسیdamage, harm, hurt, ill, impairment, injury, lesion, loss, mischief, prejudice, suffering
hurtدیکشنری انگلیسی به فارسیصدمه، زیان، ضرر، ازار، اسیب، اذیت کردن، بدرد آوردن، ازار رساندن، اسیب زدن، ازردن، جریحه دار کردن، تیر کشیدن، خسارت رساندن، خسارت زدن، خسارت وارد اوردن، خسارت وا
hurtsدیکشنری انگلیسی به فارسیدرد می کند، صدمه، زیان، ضرر، ازار، اسیب، اذیت کردن، بدرد آوردن، ازار رساندن، اسیب زدن، ازردن، جریحه دار کردن، تیر کشیدن، خسارت رساندن، خسارت زدن، خسارت وارد اور
nipدیکشنری انگلیسی به فارسیخم شدن، سرمازدگی، زخم زبان، دردناک بودن، چیز، چیزی، نیش، طعمتندوتیز، دزدی، گیره، ذره، جوانه زدن، گاز گرفتن، کش رفتن، بباد انتقاد گرفتن، در اثرسرما بیحس شدن، صدم