صاف و پوست کندهدیکشنری فارسی به انگلیسیaboveboard, bald, candid, express, flat, frankly, outright, straightforward, naked, plain-spoken, roundly, unreserved
smoothenedدیکشنری انگلیسی به فارسیصاف، صاف کردن، صاف شدن، نرم شدن، صاف و صیقلی شدن، صافکاری کردن، رنده کردن
smootheningدیکشنری انگلیسی به فارسیصاف کردن، صاف شدن، نرم شدن، صاف و صیقلی شدن، صافکاری کردن، رنده کردن