furrowsدیکشنری انگلیسی به فارسیحفره ها، شیار، خط گود، زمین یا مزرعه شخم زده، شیار زدن، شخم زدن، خیش زدن، خیش کشیدن، شیار دار کردن
subjectدیکشنری انگلیسی به فارسیموضوع، در معرض، تحت، فاعل، مطلب، شخص، مبحث، نهاد، موضوع مطالعه، مبتدا، شیی، زیرموضوع، موکول به، در معرض گذاشتن، مطیع کردن، تحت کنترل دراوردن، در معرض بودن یا قر