foldsدیکشنری انگلیسی به فارسیبرابر است، تاه، تا، چین، اغل گوسفند، دسته یا گله گوسفند، حصار، چند لاءی، شکن، در اغل کردن، جا کردن، تا کردن، بشکست خود اعتراف کردن، تاه کردن، تاه زدن، پیچیدن، ت
foldدیکشنری انگلیسی به فارسیتا کردن، تاه، تا، چین، اغل گوسفند، دسته یا گله گوسفند، حصار، چند لاءی، شکن، در اغل کردن، جا کردن، بشکست خود اعتراف کردن، تاه کردن، تاه زدن، پیچیدن، تاه خوردن، ب
gutsدیکشنری انگلیسی به فارسیدل و روده، روده، شکم، زه، تنگه، شکنبه، احشاء، شکمگندگی، جرات، بنیه، نیرو، طاقت، روده در اوردن از، حریصانه خوردن
gutدیکشنری انگلیسی به فارسیروده، دل و روده، شکم، زه، تنگه، شکنبه، احشاء، شکمگندگی، جرات، بنیه، نیرو، طاقت، روده در اوردن از، حریصانه خوردن