tappedدیکشنری انگلیسی به فارسیشنود گذاشت، شیر آب زدن به، ضربات اهسته وپیوسته زدن، سوراخ چیزیرا بند اوردن، از شیر اب جاری کردن
dialogueدیکشنری انگلیسی به فارسیگفتگو، گفت و شنود، محاوره، صحبت، سخن، هم سخنی، مکالمهء دو نفری، مکالمات ادبی و دراماتیک، صحبت دونفری
dialoguesدیکشنری انگلیسی به فارسیگفتگوها، گفتگو، گفت و شنود، محاوره، صحبت، سخن، هم سخنی، مکالمهء دو نفری، مکالمات ادبی و دراماتیک، صحبت دونفری