messingدیکشنری انگلیسی به فارسیمسخره کردن، خوراندن، شلوغ کاری کردن، الوده کردن، اشفته کردن، خوراک دادن
messesدیکشنری انگلیسی به فارسیmesses، یک ظرف غذا، یک خوراک، هم غذایی، طعام، سالن غذا خوری سرباز خانه، خوراندن، شلوغ کاری کردن، الوده کردن، اشفته کردن، خوراک دادن