actionدیکشنری انگلیسی به فارسیعمل، اقدام، کنش، بازی، حرکت، رفتار، فعل، نبرد، جنبش، کار، کردار، تاثیر، تعقیب، اشاره، گزارش، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعو
incorporationsدیکشنری انگلیسی به فارسیترکیبات، الحاق، تلفیق، پیوستگی، اتصال، ادخال، اتحاد، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، جا دادن، ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت