89 مدخل
disconcert, redden
ashamed
abash, discomfit, disconcert, discountenance, embarrass
hangdog
drug
skittish
سرخ شدن، سرخی صورت در اثر خجلت، شرمنده شدن
بدم میاد، دست پاچه نمودن، بر هم زدن، ترسیدن، ترساندن، شرمنده شدن
باشه، دست پاچه نمودن، بر هم زدن، ترسیدن، ترساندن، شرمنده شدن
بش، دست پاچه نمودن، بر هم زدن، ترسیدن، ترساندن، شرمنده شدن
لگد زدن، دست پاچه نمودن، بر هم زدن، ترسیدن، ترساندن، شرمنده شدن