بی شرفدیکشنری فارسی به انگلیسیdishonest, dishonorable, rapscallion, rascal, rogue, scapegrace, unprincipled, unscrupulous, villain
impendingدیکشنری انگلیسی به فارسیقریب الوقوع، مشرف بودن، اویزان کردن، در شرف وقوع بودن، محتمل الوقوع بودن
impendedدیکشنری انگلیسی به فارسینزدیک شدم، مشرف بودن، اویزان کردن، در شرف وقوع بودن، محتمل الوقوع بودن