شرحدیکشنری فارسی به انگلیسیaccount, definition, depiction, description, explanation, history, narration, portrayal, recital, relation, rider
detailingدیکشنری انگلیسی به فارسیجزئیات، بتفصیل شرح دادن، شرح دادن، بتفصیل گفتن، بکار ویژهای گماردن، ماموریت دادن
detailدیکشنری انگلیسی به فارسیجزئیات، تفصیل، جزء، تفاصیل، حساب ریز، فقره، بتفصیل شرح دادن، شرح دادن، بتفصیل گفتن، بکار ویژهای گماردن، ماموریت دادن
scruplesدیکشنری انگلیسی به فارسیشرم آور، محظور اخلاقی، تردید، واحد سنجش چیز جزئی، اندک، ذره، بیم، نهی اخلاقی، وسواس باک، وسواس داشتن، دو دل بودن، تردید داشتن