lurkدیکشنری انگلیسی به فارسیخیره شدن، در خفا انجام دادن، کمین کردن، در تکاپو بودن، در کمین شکار بودن، در انتظار فرصت بودن، دزدکی عمل کردن
growingدیکشنری انگلیسی به فارسیدر حال رشد، بزرگ شدن، رشد کردن، شدن، روییدن، کاشتن، بالیدن، رستن، سبز شدن، زیاد شدن، ترقی کردن، گشتن، رویانیدن، برزگ شدن، سبز کردن، عمل امدن
financeدیکشنری انگلیسی به فارسیدارایی، مالیه، سرمایه گذاری، دارایی، سرمایه گذاری، مالیه، علم دارایی، سرمایهتهیه کردن، تهیه پول کردن، سرمایه گذاری کردن، در کارهای مالی داخل شدن
arroganceدیکشنری انگلیسی به فارسیغرور، تکبر، نخوت، گستاخی، شدت عمل، گردنفرازی، خود رایی، خود سری، خیره سری، عظمت، خود بینی، سر بالایی
forceدیکشنری انگلیسی به فارسیزور، نیرو، تحمیل، قوا، شدت، جبر، نفوذ، شدت عمل، عده، بردار نیرو، بازو، نیرومندی، رستی، مجبور کردن، راندن، درهم شکستن، قفل را شکستن، بزور باز کردن، بی عصمت کردن،