شتاباندندیکشنری فارسی به انگلیسیaccelerate, expedite, hasten, hurry, precipitate, quicken, rough, spur
accelerateدیکشنری انگلیسی به فارسیسرعت بخشیدن، شتاب دادن، سرعت دادن، تسریع کردن، شتاب کردن، شتاباندن، تند کردن، بر سرعت افزودن، تند شدن، تندتر شدن
acceleratedدیکشنری انگلیسی به فارسیتسریع شد، شتاب دادن، سرعت دادن، تسریع کردن، شتاب کردن، شتاباندن، تند کردن، بر سرعت افزودن، تند شدن، تندتر شدن