سیاست انباشتن سلاح های اتمی به منظور منصرف کردن دشمن احتمالی از حملهدیکشنری فارسی به انگلیسیdeterrence
radicalدیکشنری انگلیسی به فارسیافراطی، رادیکال، ریشه، اصل، طرفدار اصلاحات اساسی، بنیان، ریشگی، سیاست مدار افراطی، بن رست، علامت رادیکال، قسمت اصلی
radicalsدیکشنری انگلیسی به فارسیرادیکال ها، رادیکال، ریشه، اصل، طرفدار اصلاحات اساسی، بنیان، ریشگی، سیاست مدار افراطی، بن رست، علامت رادیکال، قسمت اصلی