shieldدیکشنری انگلیسی به فارسیسپر، حفاظ، پوشش، حامی، پوشش محافظ، تخته، محفظه، سپرشدن، بوسیله سپر حفظ کردن، حفاظ پیدا کردن
shieldsدیکشنری انگلیسی به فارسیسپرها، سپر، حفاظ، پوشش، حامی، پوشش محافظ، تخته، محفظه، سپرشدن، بوسیله سپر حفظ کردن، حفاظ پیدا کردن
screenدیکشنری انگلیسی به فارسیصفحه نمایش، غربال، پرده، سرند، پرده سینما، صفحه تلویزیون، تور سیمی، سپر، خمار، دیوار، تخته حفاظ، پنجره توری دار، روی پرده افکندن، الک کردن، تور سیمی نصب کردن