bludgeonدیکشنری انگلیسی به فارسیجادوگر، چماق، چوبدستی سرکلفت، چوب قانون، با چماق زدن، مجبور کردن، کتک زدن
reproachدیکشنری انگلیسی به فارسیسرزنش، ملامت، رسوایی، ننگ، عیب جویی، توبیخ، مذمت، سرکوفت، طعنه، سب، عیب جویی کردن از، سرزنش کردن، طعنه زدن، ملامت کردن، سرکوفت دادن، خوار کردن