upriseدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا رفتن، برخاستن، طغیان کردن، ببالا رفتن، بالا آمدن، از خواب برخاستن، سر و صدا و اشوب کردن
glideدیکشنری انگلیسی به فارسیسر خوردن، سر، سبک پریدن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدوننیروی موتور
noisesدیکشنری انگلیسی به فارسیسر و صدا، صدا، اختلال، شلوغ، فریاد، طنین، خش خش، بانگ، امد و رفته، قیل و قال، پا رازیت، شایعه و تهمت، سروصدا راه انداختن، صدا راه انداختن، سر و صدا و اشوب کردن