سادهدیکشنری فارسی به انگلیسیachromatic, austere, common, guts, plain, idyllically, light, modest, native, primitive, rustic, severe, simple, simply, Spartan, streamlined, unceremonious, un
powderدیکشنری انگلیسی به فارسیپودر، گرد، باروت، پودر صورت، سوده، خاکه، پودر کردن، پودر شدن، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن بصورت گرد در اوردن
powdersدیکشنری انگلیسی به فارسیپودر، گرد، باروت، پودر صورت، سوده، خاکه، پودر کردن، پودر شدن، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن بصورت گرد در اوردن
plainerدیکشنری انگلیسی به فارسیساده تر، ساده، صاف، واضح، عادی، هموار، پهن، رک و ساده، برابر، اشکار، بد قیافه، سر راست