abusingدیکشنری انگلیسی به فارسیسوء استفاده، فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کردن نسبت به، به زنی تجاوز کردن، ننگین کردن، بدگویی کردن، پرخاش کردن، خوار کر
inflameدیکشنری انگلیسی به فارسیسوزش، عصبانی و ناراحت کردن، ملتهب کردن، بر افروختن، دارای اماس کردن، اتش گرفتن، مشتعل کردن، سوزش کردن، سوزش دادن، به هیجان اوردن، سو زاندن