معنی سفر کردن | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

جست‌وجوی دقیق

سفر کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

cruise, journey, per egrination, peregrinate, roll, travel, voyage

جست‌وجوی مشابه

سفر کردن با سرعت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

post

سفر کردن با گروه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

troupe

سفر کردن باوسیله موتوری

دیکشنری فارسی به انگلیسی

motor

سفر کردن و هر جا نطق انتخاباتی کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

stump

سفر کردن و هر جا نطق سیاسی کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

stump

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

St. Bride

دیکشنری انگلیسی به فارسی

عروس سنت

St. Basil the Great

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سنت باسیل بزرگ

St Valentine's Day

دیکشنری انگلیسی به فارسی

روز ولنتاین

St. Nicholas

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سنت نیکلاس

St. Mary of Bethlehem

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سنت ماری از بیت لحم

جست‌وجوی متن

journeycake

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سفر کردن

voyagings

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سفر کردن

trip out

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سفر کردن

voyaging

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سفر کردن، سفر دریا کردن

journeyed

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سفر کرد، سفر کردن