reproachدیکشنری انگلیسی به فارسیسرزنش، ملامت، رسوایی، ننگ، عیب جویی، توبیخ، مذمت، سرکوفت، طعنه، سب، عیب جویی کردن از، سرزنش کردن، طعنه زدن، ملامت کردن، سرکوفت دادن، خوار کردن
rebukedدیکشنری انگلیسی به فارسیمجازات شده، زخم زبان زدن، ملامت کردن، سرزنش کردن، توبیخ کردن، سرکوفت دادن، عتاب کردن
rebukeدیکشنری انگلیسی به فارسیمجازات کردن، سرزنش، ملامت، زخم زبان، سرکوفت، گوشمالی، طعنه، زخم زبان زدن، ملامت کردن، سرزنش کردن، توبیخ کردن، سرکوفت دادن، عتاب کردن