سردیکشنری فارسی به انگلیسیapex, bung, cap, cephalo-, confidence, crest, end, height, lid, mouthpiece, mystery, nib, point, poll, riddle, sharp, sir, skull, slick, slide, summit, tip, top
annihilateدیکشنری انگلیسی به فارسینابود کردن، از بین بردن، سربه سر کردن، محو کردن، خرد کردن، خنثی نمودن، فنا کردن
annihilatesدیکشنری انگلیسی به فارسینابود می شود، نابود کردن، از بین بردن، سربه سر کردن، محو کردن، خرد کردن، خنثی نمودن، فنا کردن