سردیکشنری فارسی به انگلیسیapex, bung, cap, cephalo-, confidence, crest, end, height, lid, mouthpiece, mystery, nib, point, poll, riddle, sharp, sir, skull, slick, slide, summit, tip, top
waveدیکشنری انگلیسی به فارسیموج، خیز، خیزاب، فر موی سر، موج زدن، تشکیل موج دادن، دست تکان دادن، موجی بودن
blustersدیکشنری انگلیسی به فارسیبلسترها، باد مهیب و سهمگین، توپ زدن، پرسروصدا بودن، با سختی و شدت و سر و صدا وزیدن