سردیکشنری فارسی به انگلیسیapex, bung, cap, cephalo-, confidence, crest, end, height, lid, mouthpiece, mystery, nib, point, poll, riddle, sharp, sir, skull, slick, slide, summit, tip, top
braveدیکشنری انگلیسی به فارسیشجاع، اراستن، لاف زدن، بالیدن، دلیر، دلاور، غیور، سلحشور، خیره، نترس، تهم، مرد، بی پروا، عالی، متهور، بی باک، سرزنده، با جرات، بامروت، خیره سر، سرانداز
studدیکشنری انگلیسی به فارسیگل میخ، داربست، خیز، دکمه سر دست، دسته، اسب تخمی، میخ زدن، نشاندن، مرصع کردن، اراستن، پر کردن