سرچشمهدیکشنری فارسی به انگلیسیderivation, font, fount, fountain, head, headwaters, home, matrix, mother, origin, parent, progenitor, provenance, reference, rise, root, source, spring, torch,
springsدیکشنری انگلیسی به فارسیفنر، بهار، فصل بهار، چشمه، حالت فنری، سر چشمه، جهش یا حرکت فنری، عین، جست و خیز، حالت ارتجاعی فنر، پریدن، لی لی کردن، جهش کردن، جهیدن، قابل ارتجاع بودن، حالت فن
tasteدیکشنری انگلیسی به فارسیطعم و مزه، طعم، سلیقه، مزه، چشایی، ذوق، طعم و مزه چشی، مزمزه، سررشته، چشاپی، چشیدن، مزه کردن، لب زدن، مزه دادن، خوش مزه کردن