سرسرادیکشنری فارسی به انگلیسیcorridor, doorway, foyer, gallery, hall, hallway, lobby, porch, vestibule
سرسریدیکشنری فارسی به انگلیسیairy, cursory, desultory, dilettante, erratic, erratically, passing, half-baked, hit-or-miss, imprecise, perfunctory, preoccupied, sketchy, slackly, slipshod, s
slidesدیکشنری انگلیسی به فارسیاسلایدها، لغزش، لغزنده، سرسره، سراشیبی، ریزش، کشو، سر، سرازیری، اسباب لغزنده، پس وپیش رونده، توسراندنی، تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری، لغزیدن، سر خوردن، سریدن
skatesدیکشنری انگلیسی به فارسیاسکیت ها، ادم پست، اسب مردنی، لقمه ماهی، ماهی چهار گوش، کفش یخ بازی، کفش چرخدار، اسکیت بازی کردن، سرسره بازی کردن