bellsدیکشنری انگلیسی به فارسیزنگ ها، ناقوس، سرستون، زنگ زنگوله، زنگ اویختن به، دارای زنگ کردن، کم کم پهن شدن
Bellدیکشنری انگلیسی به فارسیبل، ناقوس، سرستون، زنگ زنگوله، زنگ اویختن به، دارای زنگ کردن، کم کم پهن شدن
capitalsدیکشنری انگلیسی به فارسیپایتخت ها، سرمایه، پایتخت، مرکز، سرستون، حرف بزرگ، مستقر، مایه، تنخواه
abacusدیکشنری انگلیسی به فارسیهمسر، چرتکه، قطعه مربع کاشی معرق، تخته روی سرستون، گنجه ظرف، لوح مربع موزائيك سازي، چتکه
capitalدیکشنری انگلیسی به فارسیسرمایه، پایتخت، سرمایه، پایتخت، مرکز، سرستون، حرف بزرگ، مستقر، مایه، تنخواه، حرف درشت، راسی، قابل مجازات مرگ، دارای اهمیت حیاتی، عالی، مستلزم بریدن سر یا قتل