سرزنش کردندیکشنری فارسی به انگلیسیaccuse, censure, chasten, natter, rail, remonstrate, reprehend, reprimand, reproach, reprove, scold, slam, upbraid
sockدیکشنری انگلیسی به فارسیجوراب، جوراب ساقه کوتاه، کفش راحتی بی پاشنه، ضربه، درست، جوراب کوتاه، ضرب، جوراب پوشیدن، ضربت زدن، مشت زدنیکراست