annealedدیکشنری انگلیسی به فارسیضد انعقاد، پختن، گرم کردن، سخت وسفت کردن، بادوام نمودن، حرارت زیاد دادن و بعد سرد کردن
annealدیکشنری انگلیسی به فارسیزنگ می زند، پختن، گرم کردن، سخت وسفت کردن، بادوام نمودن، حرارت زیاد دادن و بعد سرد کردن
riddledدیکشنری انگلیسی به فارسیسرخ شده، سوراخ سوراخ کردن، غربال کردن، تفسیر یا بیان کردن، پر از سوراخ کردن، گیج و سردر گم کردن
riddlingدیکشنری انگلیسی به فارسیرندال، سوراخ سوراخ کردن، غربال کردن، تفسیر یا بیان کردن، پر از سوراخ کردن، گیج و سردر گم کردن
bandyدیکشنری انگلیسی به فارسیگیم پلی، چوگان سر کج، چوگان بازی، رد و بدل کردن، بحی کردن، اینسو و انسو پرت کردن، چنبری، کچ، خط خط، مخطط یا راهراه