flurriesدیکشنری انگلیسی به فارسیطعمه ها، تپش، سراسیمگی، طوفان ناگهانی، باریدن ناگهانی، باد ناگهانی، عصبانی کردن، اشفتن
flurryدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دهنده، تپش، سراسیمگی، طوفان ناگهانی، باریدن ناگهانی، باد ناگهانی، عصبانی کردن، اشفتن
flusterدیکشنری انگلیسی به فارسیفلاور، دست پاچگی، سراسیمگی، دست پاچه کردن، گیج کردن، گرم شدن کله، اشفتن، مضطرب کردن، عصبانی کردن
scurryدیکشنری انگلیسی به فارسیجیغ کشیدن، حرکت تند و سریع، مسابقه کوتاه، سراسیمگی، حرکت از روی دست پاچگی، بسرعت حرکت دادن